دلم برای دیدن دوباره ی تو تنگ شد
و ساعت ایستاد بود و لحظه ها درنگ شد

دوباره ماه من شدی، بلند و پر شکوه تر
دلم چه ساده بود که به شوق تو پلنگ شد

سکوت نحس این اتاق پر است از نبودنت
درون گور سینه ام دلم گرفت و سنگ شد

عذاب خنده های تو در عکس های رو به رو
و تیک تاک ساعتی که در سرم فشنگ شد

در این هوای بی کسی نفس نمی توان کشید
علاج نا امیدی ام هوای در سرنگ شد

بیا که قبل مردنم به چشم های تو نگاه...
چقدر بیت آخرم به یاد تو قشنگ شد

مبین گلستانی

این آخرین غزلیه که نوشتم. حالم بده چند وقته نمیتونم شعر جدید بگم. 

درست از بعد امتحانات تا الان...