۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آیا دروغ به طور مطلق بد است


زوج پیری تصمیم می گیرند باهم به مسافرت بروند. با هم قرار می گذارند در طول سفر هر دروغی که در این سال ها بهم گفته اند را افشا کنند.
در طول سفر مرد دروغ های کوچک و بزرگ زیادی را فاش می کند. از گم کردن حلقه ی ازدواجشان تا خرید های پنهانی و ...
زن اما میگوید در زندگی شان یک دروغ بیشتر نگفته و تا رسیدن به مقصد حاضر نیست بگوید.
وقتی به مقصد می رسند، پیر زن اشک هایش سرازیر می شود و اعتراف می کند که در جوانی وقتی باهم برای آزمایش ازدواج پیش عموی زن که دکتر بود می روند، مشخص می شود که زن مشکل دارد و هرگز بچه دار نخواهند شد. اما زن که عاشقانه مرد را دوست داشته و نمی خواسته از دستش بدهد، خودخواهی کرده و از عمویش خواهش میکند که به مرد بگوید مشکل از مرد است نه او.


پس از اعتراف زن، پیرمرد لبخندی زده و میگوید عزیزم تو هیچ دروغی به من نگفته ای چرا که عمویت همه چیز را به من گفته بود. من عاشق تو هستم و برای بچه دار نشدن هرگز از تو جدا نخواهم شد.
زن مبهوت میماند و دیگر عذاب وجدان بر دوشش سنگینی نمی کند.

خب حالا میخواهیم ببینیم آیا دروغ مطلقا بد است؟
آخرین جمله پیرمرد دروغ بود. عموی زن هرگز حقیقت را به او نگفته بود. پیرمرد دروغ گفت تا زنش شرمنده ی او نشود.



دوستان لطفا نظراتتون رو درمورد فلسفه ی دروغ و این ماجرا بنویسید.

۲۹ تیر ۹۷ ، ۲۳:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مبین گلستانی

دلم برای دیدن دوباره ی تو تنگ شد

دلم برای دیدن دوباره ی تو تنگ شد
و ساعت ایستاد بود و لحظه ها درنگ شد

دوباره ماه من شدی، بلند و پر شکوه تر
دلم چه ساده بود که به شوق تو پلنگ شد

سکوت نحس این اتاق پر است از نبودنت
درون گور سینه ام دلم گرفت و سنگ شد

عذاب خنده های تو در عکس های رو به رو
و تیک تاک ساعتی که در سرم فشنگ شد

در این هوای بی کسی نفس نمی توان کشید
علاج نا امیدی ام هوای در سرنگ شد

بیا که قبل مردنم به چشم های تو نگاه...
چقدر بیت آخرم به یاد تو قشنگ شد

مبین گلستانی

این آخرین غزلیه که نوشتم. حالم بده چند وقته نمیتونم شعر جدید بگم. 

درست از بعد امتحانات تا الان...

۲۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مبین گلستانی